بارها با چنین پرسشهایی رو به رو میشویم. چگونه میتوان ریاضیدان شد؟ چگونه میتوان زمین شناس شد؟ چگونه میتوان فیزیک یا شیمی را خوب یاد گرفت. برخی از دانشآموزان و دانشجویان کتابهای درسی خود را با کوشش فراوان میخوانند و نوشتهها را خوب به یاد میسپارند، ولی سرانجام چندان پیشرفتی نمیکنند و در بهترین حالت تنها از عهده گذراندن امتحان برمیآیند. چه راهی میتوان یافت تا درسها را خوب فرا گیریم و از آنها بهره ببریم؟
یکی از پژوهندگان و ادبشناسان نامدار معاصر همیشه به دانشجویانش میگفت: " دانشجو برای اینکه در پژوهش و دانشپژوهی به جایی برسد باید مرض علم داشته باشد، مرضی که او را آزار بدهد و تا وقتی جواب آنچه را که میخواهد به دست نیاورده ، راحتش نگذارد. " این همان مرضی است که تا دم مرگ دست از سر ابوریحان بیرونی برنداشت و او در بستر مرگ از کسی که به دیدارش آمده بود درباره یک مسئله ریاضی میپرسید، این همان مرضی است که پاولف را وا میداشت در دم مرگ هم شاگردانش را گرد آورد و وضع و حال خود را در وقت رفتن جان از بدن برایشان بازگو کند، این همان مرضی است که دکتر بهمنیار پژوهشگر ایرانی را وا میداشت خود را تا گردن در میان شپشها قرار دهد تا کارایی واکسن تیفوس را امتحان کند. بیشک، بدون داشتن عشق و ایمان به علم نمیتوان از آن چندان بهرهای برد.
علم مانند درخت میوه نیست که بتوان چندتایی از میوههایش را به دلخواه چید و برد، بلکه همچون زنجیری است که تنها از یک سر آن میتوان گرفت و در حد نیرو ، توان ، کوشش و پشتکار خویش آن را کشید و برد؛ ذره ، ذره و حلقه ، حلقه. اگر ذرهای رهایش کنی ، همانجا از دستت میرود و میگسلد. علم را نمیتوان از هرجا که دلت خواست آغاز کنی و هرجا را که دلت خواست فراگیری ، بلکه باید همه را از آغاز یکسره تا هرجا که میتوانی فراگیری. این ویژگی علم چنان آزار دهنده است که بسیاری را گریزان و بسیاری دیگر را ناکام میسازد. اما کسی که میخواهد علمی را بیاموزد باید هشیار باشد تا در هر مرحله چیزی را نیاموخته و ندانسته نگذارد و پیش نرود، وگرنه ناچار است سرانجام بازگردد و راه رفته را دوباره بپیماید.
خوبی علم در این است که با واقعیتهای بیرونی قابل سنجش و آزمایش سر و کار دارد. پس ما باید در فرا گرفتن هر علمی و هر واقعیتی یا قانونی از علم بکوشیم تا چگونگی آن را خوب دریابیم و تا آنجا که میشود آن رابرای خودمان به صورت واقعیتی قابل مشاهده یا قابل لمس درآوریم. انجام دادن آزمایشهایی که در کتابهای درسی مطرح میشود بسیار اساسی است. هر چند، این را هم ناگزیر میپذیریم که بسیاری از دبیرستانها یا آزمایشگاه ندارند، یا مسئول آزمایشگاه ، یا ساعتهای مناسب برای استفاده از آنها. به دست آوردن وسایل آزمایشگاهی نه تنها در شهرستان ، که در خود تهران هم آسان نیست. از اینرو ایجاد انجمنها و باشگاههای علمی، گرد آوردن علاقهمندان به علم را بهرهگیری از امکانها و استعدادهای همه آنان یکی از راههای چیره شدن بر این دشواریهاست.
همچنین گاهی در تلویزیون برنامههای علمی خوبی ، مخصوصا فیلمهای علمی نشان داده میشود که میشود به آنها با دقت نگاه کرد، موضوعهای مهماش را نوشت و با دوستان یا دبیران مورد بحث قرار داد. اما بسیاری از آموختههای علمی را علاوه بر فهمیدن و دانستن باید به یاد سپرد؛ مانند قانونها ، معادلهها ، نشانهها و مانند آنها. پس برخی از مردم حافظه نیرومندی دارند و برخی دیگر حافظهشان ضعیف است، همانگونه که برخی خوب میدوند و برخی نمیتوانند خوب بدوند.
باید توجه داشت که حافظه خود شامل چندین بخش است، مثل حافظه دیداری ، حافظه شنیداری ، حافظه بویایی و مانند آن. برخی مردم چهره کسی را که میشناختند تا سالها فراموش نمیکنند، ولی نام او را از یاد میبرند و برخی دیگر برعکس. برخی آنچه را که میشنوند خوب به یاد میسپارند برخی دیگر آنچه را که میخوانند. از اینرو لازم است ما استعدادهای خود بویژه تواناییهای حافظهمان را بشناسیم و آنها را درست بکار گیریم. مثلا ، برای به خاطر سپردن مطلبی میتوان آن را چندبار با صدای بلند تکرار کرد، یا روی کاغذ نوشت، تصویرش را به ذهن سپرد، یا حتی به صورت عدد درآورد، بسته به اینکه حافظه ما در کدام بخش نیرومندتر باشد. همچنین حافظه هم مانند هر یک از تواناییهای انسان قابل پرورش و نیرومند شدن است و میتوان با پیگیری و تمرینهای ویژهای آن را تقویت کرد!
تنها به حافظه نباید اعتماد کرد. حافظه ممکن است ما را فریب دهد یا خود گمراه شود. ممکن است ما چیزی را درست به خاطر نسپاریم، یا بخشی از آن را فراموش کنیم. از اینرو ، در موردهای مهم لازم است برخی ار آنچه را به یاد سپردهایم بررسی و آزمایش کنیم. درسی را که استاد میدهد، یا گفتار علمی را که میشنویم باید به دقت گوش کنیم و از نکتهها و اصلهای مهم آن یادداشت برداریم، همچنین از یک آزمایش یا برنامه علمی که میبینیم یا انجام میدهیم و کتابی که میخوانیم.
در فرا گرفتن و به خاطر سپردن آنچه شنیده ، دیده ، خوانده یا انجام دادهایم، این یادداشتها به ما یاری فراوان میدهد چون ، از سویی برای یادداشت برداری ناگزیریم حواسمان را جمع کنیم و دقت و تمرکز کافی داشته باشیم، و از سوی دیگر بزودی بتوانیم مطالب و موضوعات را ارزیابی کنیم. اما یکی از مهمترین وسیلههای آموختن ، دست یافتن به تمرکز است، به اینکه انسان وقتی سرگرم کار معینی است، تنها سرگرم همان باشد و نه هیچ چیز دیگر.
یکی از مهمترین وسیلههای آموختن ، دست یافتن به تمرکز است، به اینکه انسان وقتی سرگرم کار معینی است، تنها سرگرم همان باشد و نه هیچ چیز دیگر. انسان باید ذهن و رفتار خود را چنان پرورش دهد که وقتی به سخنان کسی گوش میدهد، تنها به همان سخنان گوش دهد، درباره آنها بیندیشد و همانها را بررسی و ارزیابی کند، نه اینکه در همان حال درباره بینی زشت او ، لهجه او ، یا جامه او فکر کند، یا بدتر از آن ، در اندیشه کارهایی باشد که باید پس از آن ، انجام دهد. همچنین کسی که دارد انگلیسی میخواند، خوب است در آن هنگام در ذهن خود یک انگلیسی مجسم کند یا دستکم یک نوار یا ایستگاه رادیویی را که دارد همان مطالب را باز میگوید.
این عیب بزرگی است که انسان نتواند اندیشه و توجهش را به یک موضوع معین تمرکز دهد و مثلا هنگامی که دارد مطلبی درباره کوهزایی میخواند، فکرش برود دنبال کوه و از آنجا به کوهنوردی و به دوستانی که دو هفته پیش با او به کوهنوردی رفته بودند و حادثهای که در آنجا روی داد و ... . اگر شما هم عادت به این ولگردی فکری دارید، هماکنون وقت آن است که با تمرینهای پیگیر این عادت را ترک کنید. این کار جز به ورزشهای فکری پیگیر نیاز ندارد، مانند نگریستن به یک تصویر و تنها اندیشیدن به آن ، نگریستن به یک صفحه یا دیوار سفید برای چندین دقیقه و به هیچ چیز نیندیشیدن ، گذاشتن دو تصویر در برابر چشم و نگریستن تنها به یکی از آنها.